ح ذ ف

ساخت وبلاگ
امروز سومین سالگرد عقدمونهسه سال پیش همچین روزیبعد از کلی ماجرا اسممون رفت تو شناسنامه همشد اولین شب آرامش بعد از اونهمه استرسی ک کشیده بودیمعقد محضری بود با ی عاقد بد اخلاقاوج کرونا بود و همه با ماسک اومده بودنهمش ترس اینو داشتیم نکنه یکی طوریش شه ب خاطر عقد مای چیز عجیب غرییی بود میدونی۲۷ شهریور ک مسئول بخشمون شمارمو داد ب وحیدتو اولین تماسش بهش گفتم ببین من قصدم ازدواج نیسمیخوام ارشدموبخونم برم مهاجرت کنم اینجا بمون نیستماسر رودروایسی گفتم اوکی شمارمو بدینحرف زدیم چرت و پرت گفتیم خندیدیم ی جور خوبی خندیدیم دیدی ی وقتا با یکی آشنا میشی انگاری خیلی ساله میشناسیش؟ وحید اونطوری بودنمیخوام بگم شبیه من بودا نه اصلا شبیه من نبود شاید حتی بتونم بگم دقیقا شخصیت و مدلش متضاد من بود ولی خب ب دلم نشست۲۹ شهریور تو پارک قرار گذاشتیمی ظرف پر از بادوم و انجیر خشک و پسته داشتم تو کیفم گذاشتم بینمون رو صندلیقرار شده بود سرچ کنیم در مورد سوالایی ک باید دو نفر موقع آشنایی بپرسن :)جلسه پرسش و پاسخ بود دیگبهش گفتم ببین قرار باشه ی رابطه شروع کنم میخوام همه چیزش اصولی باشه حتی شروع کردیم با مشاور حرفیدن ک مناسب همیم یا نی هفته بعد آشنایی زنگیدم مشاور ک اقای مشاور من ب شکل غیر معقولانه ای دلم داره واسه یکی میتپه مگه میشه ب این سرعتمن برنامم ی چی دیگس هدفم ی چی دیگسهمه چی رفته بود رو دور تند۲۴ مهر اومدن خواستگاریکار من شده بود گریه ک ن من نمیخوام ب این زودی من هنو نمیشناسمت آقای محترم ینی چی اینهمه عجله و ...‌خب امدن و کنتاکت خانواده ها و نزول بلایای طبیعی و غیر طبیعیاوففففف ک چ سخت گذشت ولی گذشتتهش رسیدیم ب بیست و هفت دیفکککک کن ی روز قبل عقد تازه من رفتم لباس سفارش دادم بدوزن برام۳ میرفتیم محضر ح ذ ف...
ما را در سایت ح ذ ف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6ghofle بازدید : 20 تاريخ : سه شنبه 1 اسفند 1402 ساعت: 14:11